معنی اختراع لانگ تور

حل جدول

لغت نامه دهخدا

لانگ

لانگ. (اِخ) نام عالم وظایف الاعضاء دانمارکی (اواخر قرن نوزدهم) (روانشناسی دکتر سیاسی 466).


تور

تور. (ص) تیره. تاریک. (فرهنگ فارسی معین):
آن کس که داشت آنچه نداری تو، او کجاست
کار چو تار او همه آشفته گشت و تور.
ناصرخسرو.

تور. (اِخ) نام دختر ایرج است که زن منوچهر باشد. (برهان) (ناظم الاطباء).

تور. [تُرْ] (اِخ) پسر اودن و خدای جنگ در نزد مردم اسکاندیناو. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

تور. (اِخ) ولایت توران را نیز گویند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از غیاث اللغات) (از انجمن آرا) (ازآنندراج). ولایت توران زمین. (شرفنامه ٔ منیری). نام مملکت توران. (ناظم الاطباء). ولایتی که فریدون به تور داد و به نام او توران موسوم شده... و توران غیر ترکستان بوده، در قدیم الایام آن ولایت را پارسیان دهستان و ایرانشهر می خوانده اند، چون به تور داده شد توران خواندند؛ یعنی مال تو و توران محدود بوده از سوی جنوب به تخارستان و جبال جترال و از سوی شمال به بلاد خوارزم و دشت قبچاق و از جانب مغرب به دریای جرجان و خراسان و از مشرق به ارض ترکستان و مغولستان. و چون عرب بر آن ولایت مستولی شدند به ماوراءالنهر موسوم شد ومحتوی است بر اقلیم چهارم و پنجم و کوهستان آن ولایات بیشتر از بیابان است. قوم اوزبک و تراکمه و افغان در آن ساکنند... (انجمن آرا) (آنندراج):
زشهری به داد آمدستیم دور
ز ایران ازآن سوی، زآن سوی تور.
فردوسی (از انجمن آرا).
تو گاهی نبیره کشی گاه پور
بهانه ترا جنگ ایران وتور.
فردوسی (از فرهنگ جهانگیری).
میان را ببندد به کین پدر
کند کشور تور زیر و زبر.
فردوسی.
گر کین تو بگذرد سوی هند
ور خشم تو، ره برد سوی تور.
امیر معزی.
گر آن کیخسرو ایران و تور است
چرا بیژن شد اندر چاه یلدا.
خاقانی.
گویند که مرز تور و ایران
چون رستم پهلوان ندیده ست.
خاقانی.
اگرتخت چین خواهی و تاج تور
ز فرمانبری نیست این بنده دور.
نظامی.
بگفت ای خداوند ایران و تور
که چشم بد از روزگار تو دور.
سعدی (بوستان).
رجوع به توران شود.

تور. [ت َ وَ] (اِ) تبر هیزم شکنی را گویند، چه در فارسی «با» به «واو» و برعکس تبدیل می یابد. (برهان) (آنندراج). تبری که بدان هیزم شکنند. (ناظم الاطباء). تبر. الفاس.تور لگام. (السامی فی الاسامی). خرت، سوراخ انگشتری و سوراخ تور و آن ِ بیل و جز آن. (مهذب الاسماء از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


لانگ سن

لانگ سن. [س ُ] (اِخ) شهر و دژی از تنکن (هندوچین) نزدیک سرحد چین دارای هفت هزار و پانصد تن سکنه است.


اختراع

اختراع. [اِ ت ِ] (ع مص) شکافتن. خَرق. خرع. بریدن. (تاج المصادر بیهقی). || وابریدن کسی را از قومی یا از چیزی. || آفریدن. (مؤید الفضلاء). نو بیرون آوردن. (منتهی الارب). نو کاری کردن. (زوزنی). || از خود انشاء کردن. چیزی نو انگیختن. (مؤید الفضلاء). ایجاد کردن. پیدا کردن. پیدا کردن چیزی بماده و مدت، مقابل ابداع که پیدا کردن چیز است بی ماده و مدت: در وصف این حال قصائد غرّا و معانی عذرا اختراع و اقتراح کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 48). احتیاج مادر اختراع است. || از نو سخن گفتن. || اختراع دابه، ستور را چندی بسواری دیگری دادن و سپس بازستدن. || خیانت کردن کسی را. || گرفتن مال کسی را. || هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی). || سخن دروغ فرابافتن. (آنندراج). || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اختراع، معنی آن ضمن معنی ابداع در حرف باء گذشت و در اثناء شرح و تفسیر لفظ تکوین نیز در باب اختراع بسط مقال داده شود. ان شأاﷲ تعالی. و مخترع در اصطلاح عروضیان بحریست و در ضمن بیان معنی لفظ متقارب نیز در این خصوص گفتگو بمیان خواهد آمد.
- اختراع کردن، از خود درآوردن. بافتن. ساختن.

عربی به فارسی

اختراع

اختراع , ابتکار

فارسی به عربی

اختراع

اختراع، جهاز، حیله، عده، قصه

ترکی به فارسی

تور

تور

فرهنگ فارسی هوشیار

تور

پارچه سوراخ سوراخ، مانند تور ماهیگیری یا پرده تور و یا به معنی جاری و روان شدن گردش، سیاحت، چرخ

فرهنگ عمید

تور

پارچه‌ای لطیف از نخ یا جنس دیگر با سوراخ‌های ریز که برای پرده یا چیز دیگر به کار می‌رود،
وسیله‌ای برای به دام انداختن پرندگان یا صید ماهی که از نخ ضخیم یا ریسمان می‌بافند: تور ماهیگیری،
وسیله‌ای سوراخ‌دار که به‌جای کیسه و جوال به کار می‌رود: تور کاهکشی،

معادل ابجد

اختراع لانگ تور

1979

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری